بهاءالدین خرمشاهی در شیوهی شیوایی با نگارش ۲۴ گفتار به نقدوبررسی اشعاری از این شاعران پرداخته است: مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، م. آزاد، سهراب سپهری، سیمین بهبهانی، مفتون امینی، بیژن جلالی، فریدون مشیری، عبدالله کوثری، علی موسوی گرمارودی، حسین علیزاده، نسرین بهجتی، شکوه سپه زاد، پونه ندایی، هیوا مسیح، مهدی مظفری ساوجی
در پیشگفتار میخوانیم:
«درست نمیدانم در این سیسالهای که این ۲۴ مقالهی نقد شعر را نوشتهام، شعر امروز فارسی، اعم از نو و فرانو و حتی کلاسیک نوین، به چه راهی میرود یا اصلاً راه میرود یا درجا میزند.
شعردانی محدود من خودآموخته و بیشتر غریزی است؛ اگرچه ادبیاتچی هم هستم و سری یا سرکی به کتابهای نقد شعر میکشم یا نقدهای خوب و متوسط و بدی را که در این مدت نوشتهاند، گاهگاه خواندهام. درهرحال بیش از چهاردهه است که بیشتر با شعر و ادب فارسی و کمتر شعر و ادب عربی و انگلیسی اُنس دارم.
از خوشبینی ذاتیام نیست که احساس میکنم با اندکی آریتمی (کژآهنگی) نبض شعر در مجموع خوب میزند. بزرگان شعر، چه کلاسیکپرداز نو، مثل مرحوم استاد سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)، چه نوسرای نیمایی ازجمله جناب استاد منوچهر آتشی وضع هنرشان خشنود کننده است؛ اما طیف وسیعی از شاعران جوان، نسل سوم بعد از نیما، که سپیدسرا هستند، نیز گاه میدرخشند. اگر فقط دو مثال بزنم یکی جناب هیوا مسیح است و یکی هم خانم نسرین بهجتی؛ و خوشبختانه دربارهی هردوِ آنان در این دفتر نقدی و نظری آمده است. بعضی معتقدند بنده با «هیوایی» خواندن شعر هیوا مسیح و نوشتن بلندترین نقد، در میان این نقدها و بلندتر از میانگین نقدهایی که نوشته میشود، در حق او مبالغه کردهام. یک احتمال هم این است که اینان که اندکشمارند، در مبالغهای که به من نسبت میدهند، خود، به دام مبالغه گرفتار شده باشند.
دیگر اینکه از وزن مخصوص و ارج و بیارجی و خلاصه از میزان اعتبار آنچه هم نوشتهام، احساسی دقیق ندارم. بیشک مثل هر مجموعهای، که در فاصلهی سی ساله نوشته شود، حتی کمتر از هرسال یک مقاله، غثوسمین وجود دارد و بعید است که ثمین هم داشته باشد.
در گذشته خیلی معنیگرا بودم و غافل از معنابخشی فرم به محتوا، اما «شکر ایزد که نه در پردهی پندار بماند»م.
شاعرانی که بر آنها نقد نوشتهام همه نامدارند؛ بعضی بیشتر و بعضی کمتر. گاه بر دفتری نقد نوشتهام (مثل ابراهیم در آتش)، گاه بر کارنامهی شعری شاعری (مانند هیوا مسیح) و گاه (در مورد اخوان و سپهری) بر یک_دو مصرع از یکی از شعرهایشان شرحی نوشتهام.
به مدلول «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند» عیار خود این «قلب زراندود» و متاع عرضه شده، باید سنجیده شود و این در عهدهی اهل نقد است. اگر هم سکوت کردند، من هم به تأسی از آنها سکوت میکنم.
اندیشهی تدوین این دفتر وقتی به ذهنم رسید که دیدم دو بخش از نقد بلندم به شعر جناب هیوا که در دو شمارهی پیاپی روزنامهی شرق (تابستان ۸۳) به چاپ رسید، تازه یکچهارم کل آن نقد است. راستش پیرانه سر، دریغم آمد که نوه و نتیجههای قلمیام را در یک مجلس دور هم جمع نکنم؛ وگرنه میدانم که مرواریدهای غلتان نداشتهام که به رشته بکشم.
بعضی از این نقدها، در موقع خود، بحث و حتی جنجالی در محافل ادبی برانگیخته. ازجمله اولین آنها که نقد بر کتاب ابراهیم در آتش شادروان استاد احمد شاملوست که وقتی در مجلهی الفبا (به سرپرستی روانشاد دکتر غلامحسین ساعدی) چاپ شد و من از سیسال هم کمتر داشتم، بازتاب وسیعی برانگیخت تا بدانجا که مرحوم احمد میرعلایی _ استاد نامدار ترجمه و ادیب صاحبنظر _ میخواست آن را برای TSL (ضمیمهی ادبی تایمز) ترجمه کند که رایزنی فرهنگیاش (گمانم در هند) به او فرصت این کار را نداد. این از تعریفازخود.
میتوان ظنّ کتابسازی هم به بنده برد، زیرا جز نقد و نظر بر شعر هیوا مسیح، بقیه قبلاً در مطبوعات یا مجموعههای مقالاتم چاپ شده است. هرکسی از ظنّ خود شد یار من/ وز درون من نجست اسرار من، چون اصلاً اسراری نبود و نیست. ضمناً این مجموعهی جمعوجور، ۲۴مقاله و نقد را یککاسه عرضه و کار را برای ادبدوستان آسان کرده است.
حرف آخر آنکه چون شعرخوان و شعرپژوه حرفهای هستم (بدون تعیین درجه، و اگر هم درجهای در کار باشد از درجات فرودین است) دریغم آمد که سیسال نقد شعر نوشته باشم و در دفتر نسبتاً کوچک و کمبرگوبار، یکجا جمع نشود. همین؛ باقی بقایتان.
یک عذرخواهی به خوانندگان بدهکارم و آن این است که در بعضی مقالات مربوط به استاد شاملو _ جز مقالهی اوّل _ تکرارهایی رخ داده است؛ و شاید هم در دو مقالهی مربوط به شادروان جلالی.»