در نیمهی دوم قرن سوم هجری در خراسان، در شهر نیشابور، فرقهای از صوفیه به نام ملامتیه یا ملامیه (ملامتی) پدید آمد. این فرقه را مردمی از صادقترین مردان راه در آن قرن بنیان گذاردند که در تاریخ تصوف اسلامی به پارسایی و تقوای حقیقی ممتاز بودند. این گروه به وسیلهی نیروی عاطفهی دینی و جهاد شدید با نفس و محاسبهی آن بر هرگونه تجاوز نفسانی و حتی بر جنبههای احتمالی افراط نفس غالب آمدند.
ابوعبدالرحمن محمدحسین بن محمد بن موسی نیشاپوری، زاهد صوفی ازدی سلمی. ازدی از جهت پدرش خوانند و سلمی منسوب به جد مادری اوست. او در سال ۳۳۰ هجری در خاندان زهد و علم به دنیا آمد و در چنین خانوادهای تربیت یافت و از اهل آن علوم، تصوف و حدیث را فراگرفت. شهرت بیشتر او مربوط به تألیفات او در تصوف است؛ ولی سلمی در تفسیر و حدیث نیز نوشته دارد. از جمله آثار او میتوان به این موارد اشاره کرد: طبقات الصوفیه، تاریخ الصوفیه، تفسیر صوفیانهی قرآن، رسالة الملامتیه، رسالهی غلطات الصوفیه، جوامع الصوفیه، جوامع آداب الصوفیه، منهج العارفین، عیوب تصوف و مداواتها، درجات المعاملات، سلوک العارفین، کتاب السنن، کتاب السماع و …. .
کار سلمی را در این رساله میتوان اینگونه تبیین کرد: اقوالی را که از مشایخ ملامتی به دست آورده بود و همچنین آداب و عقاید و اقوالی را که میدانست مایهی امتیاز این گروه از دیگران است، گرد آورد و آن را به اصلها ترتیب کرد. هر یک از این اصول اساسی را که طریقت اینان بر آن استوار است، توضیح میدهد. وی اقوال بسیار دیگری را که در اساس و جوهر خود با گفتههای سایر مردان تصوف اتفاق داشت، بینداخت و آنچه را خود به نام اصول مذهب ملامتی تنظیم کرده بود، با شواهد قرآن و حدیث یا گفتار بعضی از صحابه و مشایخ قدیم بیاراست.
سلمی چنانکه خود تصریح دارد، فقط نکتههایی را از اقوال شیوخ ملامتی باز میگوید که از آن بتوان به سیرت و حالات اهل ملامت پی برد. او بحث بر معانی مستتر و پوشیدهای را که در ورای این اقوال وجود دارد و همچنین گفتگو دربارهی اقوال دیگر ملامتیان را که به فهم آنها دست نیافته یا دانسته است، ولی نخواسته به ذکر آن بپردازد، به خواننده وامیگذارد. گویا سلمی بدین ترتیب میخواهد بگوید که وی در رسالهی خویش با عامهی مردم که به ظواهر اقوال قناعت میورزند، سخن گفته است و فهم دقایق مذهب ملامتی و شناخت روح حقیقی در آن را به خواص خوانندگان که در ادراک معانی و نکات این طایفه ذوقی دارند، واگذاشته است.
ابوعبدالرحمان سلمی در این رساله کلمات روح، سر، قلب، نفس و طبع را به کار میبرد و این کلمات را از حیث افضلیت میان آنها به همین صورت ترتیب میکند؛ ولی به تحدید این الفاظ نمیپردازد و به وظیفهی مدلول هر یک از آنها به دقت اشاره نمینماید؛ چنانکه این کار را شاگرد و خلف وی ابوالقاسم قشیری کرده است. بدینترتیب سلمی «روح» را در برترین جایگاه و در موضعی قرار میدهد که قشیری «سر» را؛ ولی بعضی اقوال خود ملامتیان بدین نکته اشارت دارد که سر را از حیث آنکه محل مشاهده است، افضل همهی این نیروهاست و این با آنچه قشیری گوید، موافق است.
این رساله را ابوالعلا عفیفی تصحیح کرده و مقدمهای مفصل بر آن نگاشته است و علی رضوی آن را ترجمه نموده است.