اسماعیل جمشیدی در دوازدهم بهمن ۱۳۲۲ در آمل متولد شد. دورهی ابتدایی را در همین شهر گذراند. سال ۱۳۳۵ به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خود را تا دیپلم ریاضی ادامه داد. در تهران با پرویز نقیبی ـ سردبیر مجلهی «روشنفکر» ـ که همشهریاش هم بود، آشنا شد و نخستین داستانش را در آن مجله چاپ کرد (۱۳۳۹). سپس داستانهای دیگری در «سپید و سیاه»، «امید ایران» و تهران مصور» منتشر کرد و تصمیم گرفت به طور جدی روزنامهنگاری را ادامه دهد. پرویز نقیبی او را به رسول ارونقی کرمانی، سردبیر مجلهی «اطلاعات هفتگی» معرفی کرد و جمشیدی از داستاننویسی به گزارشنویسی روی آورد و تبدیل به یک روزنامهنگار حرفهای شد. او طی شصت سال بیش از سههزار گزارش در مطبوعات نوشته است و از پیشگامان گزارشنویسی نوین در نشریات ایران به شمار میرود.
جمشیدی از ابتدای دههی چهل تاکنون به صورت مستمر و جدی در مجلات و نشریات گوناگونی به فعالیت پرداخته که مهمترین آنها بدین قرار است:
مجلهی اطلاعات هفتگی (عضو ارشد تحریریه، ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۵)، مجلهی سپید و سیاه (عضو ارشد تحریریه، ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۳)، مجلهی ماه نو برای فیلم (مشاور سردبیر، ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰)، روزنامهی اطلاعات (دبیر سرویس احزاب، ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹)، مجلهی جمهوری (سردبیر، ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹)، مجلهی آرمان (سردبیر، ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰)، مجلهی بهکام (سردبیر، ۱۳۷۰)، مجلهی زمان (سردبیر، ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۲)، مجلهی گردون (سردبیر، ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۵)، روزنامهی ابرار اقتصادی (مدیر تحریریه، ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۹)، مجلهی اقتصاد و زندگی (سردبیر، ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۰)، مجلهی کتابستان (۱۳۹۵ تا …..).
وی با شماری دیگر از نشریات مانند: مجلات روشنفکر، امید ایران، تهران مصور، اطلاعات بانوان، آسیای جوان، فیلم و هنر، صبح امروز، دنیای سخن و روزنامههای آسیا و اقتصاد پویا نیز همکاری کرده است. همچنین طی این سالها کتابهای زیادی را منتشر کرده که برخی از آنها برگرفته از گزارشهای چاپشدهی او در مجلات بوده است؛ از جمله: خاطرات ایام سربازی، در دشت جنون، بهار بیباران، نعش، خودکشی صادق هدایت، زندگی و مرگ صمد بهرنگی، حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده، پیلکا، دیدار با ذبیحالله منصوری، تاج الملوک، گوهر مراد و مرگ خودخواسته، عکسهای دونفره.
اسماعیل جمشیدی تنها اسمی بر پیشانی یک مجله یا روزنامه نیست، رسمی است که همراه دوستان روزنامهنگارش تاریخ حرفهای دوران طلایی مطبوعات ایران را یدک میکشد. طبع و روحیهای لطیف و حساس دارد؛ همچون شمشیر دولبهای که یا جذبت میکند یا دفع. بخت یار فرشاد قوشچی بوده که جذب شده است و در مدت سه ماه، ده جلسه گپوگفت طولانی با اسماعیل جمشیدی داشته است که حاصل کار ۲۵ ساعت گفتوشنود دونفره، این کتاب است.
در این کتاب جمشیدی از مجلهی «روشنفکر» به «سپید و سیاه» رفته و از آنجا به «امید ایران» و باز سری به «سپید و سیاه» زده است و پس از چند سال عازم «اطلاعات هفتگی» شده است؛ البته از مجلات سینمایی نظیر «ماه نو برای فیلم» و «فیلم و هنر» هم غافل نبوده است. با روزنامهی «اطلاعات» دورهی نخست فعالیت حرفهای را تمام کرده و به موج انقلاب برخورد کرده است. پس از آن در دوران گذار، گشتی کوتاه در چند مجله مثل «جمهوری» زده و سرانجام خداحافظی از میراث عباس مسعودی یعنی مؤسسهی اطلاعات اتفاق افتاد. اما تولدی دیگر بعد از وقفهای چندساله با مجلهی «آرمان» شروع شد و در «گردون» اوج گرفت. با خاموشی «گردون» برای مدتی کوتاه سفری در مجلات «زمان» و «بهکام» کرده است. در این وانفسا گریزی به روزنامهی «ابرار اقتصادی» زده و سرانجام با تأملی بهنسبت طولانی به «کتابستان» رسیده است.
اسماعیل جمشیدی از پیشگامان گزارش پاورقی در مطبوعات ایران است. زمانی که پاورقینویسان داستانی در نشریات برای خود فرمانروایی میکردند، او با گونهای نو از پاورقی پا به میدان گذاشت. آن هنگام که روزنامهنگاران برای تهیهی عکس و خبری از خوانندگان و هنرپیشگان و حواشی زندگیشان به صف میشدند، او به سراغ آدمهایی بهظاهر معمولی و ساده رفته که هریک برای سربلندی ایران بسیار کوشیده و مایهی مباهانت شدهاند. به همین دلیل بخشی از گفتگوی این کتاب به پاورقی و پاورقینویسان اختصاص یافته است.
جمشیدی در تمام این شش دهه فعالیت به مفهوم واقعی روزنامهنگار بوده است؛ بدون هیچگونه حاشیه و همواره به حرفهی خود وفادار مانده و در پی شهرت و مقام نیز نرفته است. در طول گفتگو، ضمن مرور تاریخ شفاهی نشریاتی که در آنها نقشی داشته، از دوستانی گفته است که در این سالهای پرفرازونشیب همراه بوده یا عباراتی از متن تاریخ شفاهی مطبوعات را به خود اختصاص دادهاند. اما دغدغهی ذهنی همیشگیاش نقد جریان روشنفکری معاصر ایران است. او از منتقدان سرسخت روشنفکری ایران بهویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تاکنون است، به عللی که هم در گفتگو و هم در نوشتههایش به آن اشاره دارد.