بخشی از کتاب:
سیزیف به یک و به تمام معنا تنهاست. او هر روز سنگی را به فراز کوه میبرد، سنگ که به قلهی کوه میرسد/ میرساند به پایین میلغزد و تکرار!
در این تکرار که به بیهودگی ره میبرد استقامتی تعبیهشده که سخت انرژیک است. او (سیزیف) با پذیرفتن تکراری فرساینده و با کنشی انرژیک امر مقدر را در عمل به ابطال میکشاند.
در این تنهایی منحصر به فرد هم مرگ را از پای در میآورد و هم نوع دیگری از زندگی که بسیار شورمندانه است به نمایش میگذارد.
و بدین سان است که میتوان انواع و اقسامی از تنهایی را سراغ گرفت.
«در انتظار گودو» هم نمیمانیم: ولادیمیر: هنوز تمام نشده! استراگون: نه، ظاهر نشده! در این تنهایی «در خانه بمانیم» نا خودخواسته به تفاوت آن با حصر خانگی که بیندیشیم به این نقطه تمرکز، میرسیم که:
حصر خانگی امر به ماندن است و ناظر بر حکم حاکم، به سادگی اما از پس تشخیص حکم و بعضا قبول آن برمیآییم: چه در خانه، چه در سلول انفرادی! و از این رو که چنین احکامی پیشینهای طولانی دارد کمتر دچار بهت میشویم و به تنهایی به موقعیت تازهی ناخوشایندی، عادت میکنیم!