مولوی در سال ۶۰۴ هـ.ق در بلخ زاده شد و در سال ۶۷۲ در قونیه درگذشت و در مکانی به نام «قبهالخضرا» به خاک سپرده شد. مولوی به همراه خانوادهاش از بلخ به سوی ایران حرکت کردند و در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسیدند. بهاءولد پدر مولوی که خود اهل علم و عرفان و ادب بود، در مسیر حرکت با علمای وقت ملاقات میکرد. در این هنگام مولوی که حدود شش سال داشت، مورد توجه شیخ عطار قرار گرفت و عطار کتاب «اسرارنامه» خود را به او هدیه کرد. سپس به سوی بغداد حرکت کردند و در آنجا مدتی را گذراندند و پس آنگاه از بغداد به سوی دمشق راه افتادند و در آنجا اولین ملاقات شمس تبریزی با مولوی اتفاق افتاد که شمس به مولانا گفت: «ای صرّاف عالم مرا دریاب» که این جمله موجب شگفتی مولوی گردید. این ملاقاتها همچنان ادامه داشت تا اینکه سرانجام در مسجدی در قونیه آخرین ملاقات روی داد و شمس کتابهای مولوی را در آن حوض مسجدی در قونیه انداخت و در این هنگام با اعتراض مولانا مواجه شد، سپس آنها را از آب، خشک بیرون آورد. این رویداد مولوی را متعجب میساخت و در پایان موجب دوستی این دو گردید. سپس این دو شخص شیفته شدند و کار به جایی رسید که مولوی «دیوان کبیر» خود را به نام شمس به رشته تحریر درآورد.
مولوی پس از درگذشت شمس تبریزی به صلاحالدین زرکوب ارادت میورزد و پس از فوت او دست ارادت به سوی حسامالدین چلبی دراز میکند و این مثنوی عظیم را به خاطر او میسراید.
محور اصلی اشعار مولوی عشق است، به طوری که هیچ کدام از شش دفترش از اشعار گرم و پرشور و حال و داستانهای عشق و عاشقی خالی نیست و هرکجا رشته سخن به این احوال میکشد، مستی و جنون عشق عرفانی او را دست میدهد و چنان روشنی و گرمی و سوز و گداز در گفتههایش موج میزند که خواننده و شنونده را هر قدر هم تاریک و سرد باشد، بر سر حال میآورد و به او گرمی و نشاط میبخشد.
مولانا اولین بیت مثنوی را با «نی» شروع میکند که منظور از «نی» انسان است و شامل خود مولوی نیز میشود. و خود انسان را نیز سرّ خدا میداند. «نی» از نیسان که همان عالم خلقت است جدا میشود و به علم ناسوت وارد میگردد و چون انسان دارای سرّ خداست، در تلاش است تا به اصل خود بازگردد. برگشت انسان، خالی از توشه آخرت نیست، بلکه باید در این دنیا تلاش کند تا خدا را بشناسد و از اسرار او واقف شود و در وادی معرفت وارد تا از برکات و تنعمات الهی برخوردار گردد و سرانجام در دریای عشق الهی غرق شود و در جوار او باقی بماند.
عناصر اصلی فراست و هوش مولانا آمیزهای از حافظهی قوی، قابلیت تداعی، طبعی زاینده، بینشی فوقالعاده، قدرت بیان، تأثری شدید و حساسیت بود. محیط زندگانی، رویدادهای روزانه، عادت مردم، امثال، خواندهها، شنیدهها، ضربالمثلها، حکایت، محتوای کتابهای سنایی و عطار که سالها سرگرم مطالعهی آنها بود، اشعار شعرای عرب و ایران، سخنان پدر و سیدبرهانالدین و به ویژه سخنان شمس، قرآن، حدیث، اطلاعات متنوع دینی، فلسفهی حکما، تلقیات مذهبی، اصول تصوف، اساطیر روزگار گذشته و حال و فردایی که در فکرش آفریده شده بود همهی این عناصر مردمی و مدرسی به کوچکترین مناسبتی میتوانست در بوتهی تجزیه و تحلیل او قرار گیرد.
تقریر مثنوی آغاز شد. مولانا درحالتهای مختلف مثنوی میسرود و حسامالدین کاغذ و قلم و دیگر وسایل موردنیاز را فراهم میکرد و در حال وجد به تحریر میپرداخت. کار تحریر گاهی تا صبح ادامه پیدا میکرد. مثنوی بدین سان موج به موج میتازد و کف میکند و کفها متلاشی میگردد. امواج سر به صخرههای میساید، از درون میجوشد و شکل میپذیرد. گاهی همه چیز در هم میریزد و عقدهای سرباز میکند و ناگهان در ابداعی دیگر صفحهای نو باز میگشاید. شعاع خورشید و پرتو ماه که بدین دریای پرتلاطم میزند، لحظه لحظه شکل عوض میکند و هرلحظه چشمانداز دیگری عرضه میکند. از اینرو اسلوب بیان و ترکیب موجود در مثنوی را میتوان به قرآن تشبیه کرد. قطع نظر از آلام روحی انسان، لذتها، ضعفها، نیازها و خلاصه حالات متنوع روان انسانی در مثنوی به صورتی بسیار بدیع و صریح بیان شده است.
با توجه به نوشتههای مولوی به ویژه «مثنوی معنوی» درمییابیم که وی به علوم معمول روز خود مسلط بوده و مقداری از آنها را به صورتهای تمثیل، تضمین، تلمیح و نظایر اینها بیان کرده است که خود میتواند به عنوان یک مجموعهی معارف اسلامی مطرح گردد. موضوعات آشکار آن مانند آیات قرآن، احادیث و داستانهای مختلف است که متن آن را مزین کرده است. علاوه بر آن مطالبی فراوان در موضوعات خداشناسی، انسانشناسی، عرفان، قضاوت، بیماری، حیوانات و نظایر اینها دارد. نیز در زمینههای روانشناسی، جامعهشناسی، زیستشناسی، گیاهشناسی، فلسفه و هنر مطالب زیادی بیان داشته که حاکی از آشنایی وی بر علوم انسانی، ریاضی، تجربی و طبیعی و فلسفه است.
باید بدانیم که ابزار بیان مولوی با بیان شاعران دیگر متفاوت است. او حتی با بیان کلمات بسیار ساده و پیش پاافتاده نتیجهای مثبت و مفید به دست میآورد. به لحاظ اینکه بخش اعظم متون زبان و ادبیات فارسی ما را فرهنگ و معاف اسلامی تشکیل میدهد، بنابراین صلاح در این دیده شده است آیات و احادیثی که در اشعار به صورت «تلمیح» یا «ملمع» به کار رفته، انتزاع شود و در اختیار دانشپژوهان گرامی قرار گیرد. اکثر قریب به اتفاق شاعران، عالمان و نویسندگان اسلامی در بیان اشعار و نوشتههای خود از خدا و پیامبران و امامان و دیگر شخصیتهای مهم دینی سخن زاندهاند و با الهام از این سرچشمهی لایزال الهی بهره جسته تا آثارشان را جاوید سازند.
در این کتاب آیاتی که مورد توجه مولانا بوده، بررسی شده است؛ برای تحقق این نظر، در ارتباط با همان آیات، چند تفسیر مدنظر قرار گرفته است که عبارتند از: تفسیر نمونه، تفسیر المیزان و تفسیر کشف الاسرار میبدی.
روش مؤلف بدین طریق بوده که ابتدا بیتی از اشعار مولانا که وی در آنها آیهای قرآنی را مطمح نظر داشته، آورده و سپس تفسیر آیه را از تفاسیر مورد نظر استخراج کرده است. مجموع ابیاتی که در این کتاب بررسی شده، ۱۳۲۳ بیت است.